مهدی جونممهدی جونم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

هفته 23 بارداری...دوست دارم چه جوری باشی

کودک دوست داشتنی من سلام عزیزمامان.دردانه من وبابایی خوبی؟جات خوبه عزیزم؟دیگه حسابی بهت وابسته شدم هروقت تکان میخوری دستمومیزارم روشکمم وصلوات میفرستم وخداروشکرررمیکنم..اخه تو معجزه هستی.ماهی که توروباردارشدم هیچ دارویی مصرف نکرده بودم بااینکه سالها بود درحال دواودرمان برای مامان وباباشدن بودیم واین یعنی معجزه   قربونت برم میدونی دوست دارم وقتی بزرگ شدی چه جوری باشی؟ اول ازهرچیزی ایمانت قوی باشه وخداترس باشی.نمازت هیچ وقت ترک نشه وبدونی  که خدایی هست وناظربراعمال ماست.احترام منوبابایی وداشته باشی.دوست دارم  مهربون وریوف وسخاوتمندباشی.خوش اخلاق وتمیزومرتب وخوش تیپ...
10 آبان 1393

آغازهفته 16بارداری وحس قشنگ مادری

بازم یه ارامش عجیب وقشنگ وجودم رونوازش میکنه یه باردیگه حس کردم خوشبختی رواز تمام وجودم خداجونم شکرت بابت همه حس های قشنگی که بهم میدی تازه وارد14هفته شدم که اولین تکانهای فرشتمو حس کردم چقدرشورانگیزبود...چقدرشیرین...اصلاباورم نمیشه که منم دارم این لحظات وحس میکنم خدایاشکرت که نینیم سالمه وغربالگری اول خوب بود خدایاشکرت که تاالان مراقبمون بودی وهوامونو داشتی شبهاکه بیشترتکان میخوری قندتوودلم اب میشه مامانی. . .باهات حرف میزنم که ارومترشی این هفته رفتم سونو ودیدمت نازگلکم...ووی خداماشالا چقدربزرگ شده بودی تازه وارد16هفته شده بودی وخداروشکرهمه چی خوب بود..صداقلبت هم شنیدم بابایی که ازذوق اشکا...
26 شهريور 1393

خدایا برای این قلب تپنده شکررر

بنام خدای هستی بخش خدایی که وجودم راارزش بخشید خدایی که دراوج ناامیدی مراامیدوارکرد شکرتتتتت خدااااااااااااااا سلام نفس مامان خوبی؟ ببخشیدکه دیراومدم اخه خیلی حالم بدبود وتهوع حسابی اذیتم میکرد 22ام تیرماه روز تولد امام حسن (ع)بودکه رفتم سونو..بایه ترس ولرزی روی تخت  درازکشیدم وهمش صلوات میفرستادم به حضرت زهراسلام میدادم...دکتروقتی پورت سونو روگذاشت رووشکمم گفت بلههه مبارکه قلب کنجدتون داره میزنه...منومیگی...اشکام جاری شد گفتم دکترراست میگین..گفت بله من اشتباه نمیکنم..سنش هم 7هفته هست . .خیلی حس قشنگی بودبهم توی مانیتورنشونش داد یه نقطه سیاه هی سفیدمیشدهی سیاه..که همون ضربان قلبت بود نفس مامان... ...
11 مرداد 1393

ازمایش مثبت بارداری

سلام گل نازم..آرام جانم...خوبی مامانی؟ خداروشکرکه من نمردم وآزمایش مثبت بارداری رودیدم...بله ..دراخرین روزماه شعبان وشب اول ماه مبارک رمضان ازمایش بتابارداری من مثبت شد. خدایاشکرتتتتت...هزاران بارای الرحم الراحمین..بزرگی به تومیزیبد وبس..ستایش مخصوص توست تویی که مهربانترین مهربانانی..تویی که نعمتهای  بی شماری به ماعطامیکنی ومابنده هاقدردانش نیستیم..الحمدله رب العالمین خدایا این تجربه شیرین وقسمت همه منتظراکن..خصوصادوستانم رها..مستان..ترانه..ریحانه..شیما..رویا..آیدا..نیلی و.....آمین رب العالمین ...
8 تير 1393

معجزه... ومزه مزه کردن ثانیه های مادری

خدایا نمیدونم چی بگم...باچه زیونی شاکراین نعمت بزرگت باشم..اگرتا اخرعمرم هرلحظه شکرت کنم کمه...الله من ممنونتم...عاشقتم خدا بله...منم بالاخره مامان شدم...به اصرار دوستانم بیبی گذاشتم وسریع دوخط شد..خطی که هشت ساله درارزوشم...خدایا این درسته...یعنی من مامان شدم اونم طبیعی ..بعددوتا ای وی اف منفی ویه ای یوای منفی...خدایا زبونم بنداومده ...شکرت خدا به ادامه مطلب بروید   ارام جانم بالاخره اومدی عزیییزم...قربونت برم که قدمای کوشولوتو گذاشتی توی دل مامان...عاشقتم عزیزم...قربون دست وپای قشنگت..عاشقتم مامانی اینوهم برای بابایی گذاشتم. وقتی اومد واین ودید خیلی خوشحال شد.. ازشادی اشک ریختیم و سجده...
6 تير 1393

منتظرم هنوزم که هنوزه

خدایا من اومدم....دلشکسته ترازقبل اومدم...بازهم لایق مادرشدن نشدم اینبارهم انتقالم منفی شد..باکلی امیدروزهاروگذروندم وروز ازمایش که جوابوگرفتم ودیدم منفیه دنیا روی سرم خراب شد...تپش قلبم روبه وضوح حس میکردم..دست وپاهام داغ شد وسرم گیج رفت ... اخه چرا...همه چی که خوب بود...دکترازهمه چی راضی بود...اخه چرا... ... وبازهم این انتظارادامه دارد...اینبارهم نشدکه بشه... خدایاشکرت....خدایاشکرت...خدایاشکرت..میدونم حتمابه صلاحم نبود خداجوونم....خدای مهربونم...زودتراین انتظاربه پایان برسه ..دیگه خسته شدم .بریدم.. روز وشب کارم شده گریه..خدای خوبم این انتظارکی میخوادتموم شه..خودت کمکم کن. ...
30 ارديبهشت 1393

عشقم...مادر

سرم را نه ظلم خم میکند و نه ترس... سرم فقط برای بوسیدن دستهای تو خم میشود..مادر. .         سلام عزیز دلم...ارام جانم...نینی قشنگم خوبی مامانی؟ قربون اون چشای قشنگت بشه مامان چرا نمیای پس. مامان خیلی منتظرته روزمادر نزدیکه وتقریبا سه روزدیگه روزمادره و امسال هم روزمادراومد ولی من هنوزمامان نشدم توی این هفته که روزمادره من یه اضطراب و نگرانی دارم میدونی چرا...اخه قراره دوباره برم برای  انتقال جنین. دقیقا روز مادر وتولد حضرت زهرای اطهر یه اتفاق خیلی سرنوشت ساز قراره واسم رقم بخوره..توکلم فقط به خداست بعدشم کمک حضرت زهرا.. ای بهترین مادردنیا که مثل تو دراین دنیا نیست....
30 فروردين 1393

دلم میخوادمامان بشم

  دلم می خواد مادر بشم! دلم می خواد احساس کنم یه موجود کوچولو در وجودم رشد میکنه و از وجودم تغذیه میکنه و با عشق من بزرگ میشه.دلم میخوادببینم تکوناش چطوریه ..لگداش چجوریه ...دلم میخواد باعشق درد زایمان روتحمل کنم وشیرینی دراغوش کشیدنشو بچشم ...دلم میخواد در آغوشم بگیرمش .....بفشارمش ....ببوسمش.....ببویمش دلم می خواد وقتی انگشتاش رو لمس می کنم یا وقتی می بوسمش تمام وجودم گرم بشه...دلم میخواد توی دلم یه حسی بیاد که هیچ حسی با اون قابل قیاس نیست دلم میخوادبرم یه عالمه لباسای خوشگل براش بخرم وکلی ذوق کنم دلم میخوادروزها خودموباهاش سرگرم کنم وباعشق براش غذادرست کنم دلم می خواد تو بغلم فشارش بدم و با صد...
10 دی 1392

هفتمین سالگردازدواج مامانی وبابایی

سلام ارام جانم.خوبی مامانی؟قربونت بره مامان که اینقده نازداری ومنو وبابایی روتوی انتظارمیزاری اخه امروز سالگردازدواج من وباباییه...هفت سال پیش یعنی 11ابان 85 من وبابایی زندگی مشترکمون رواغازکردیم والان هفت ساله که داریم عاشقانه باهم زندگی میکنیم... من وبابایی هیچ نسبتی باهم نداریم وازطریق یه دوست باهم اشناشدیم وباهم ازدواج کردیم وتصمیم گرفتیم بعدیکسال ازازدواجمون برای نی نی اقدام کنیم ولی هنوز که لایق مادروپدرشدن نشدیم...عزیزدلم امیدوارم که سال دیگه سالم وسلامت بغلم باشی وسه تایی سالگردازدواجمون روجشن بگیریم... راستی امروزیه جشن کوچولوی دونفره هم گرفتیم وشب برای شام رفتیم رستوران احسان که خیلی عاااااااااالی بو...
11 آبان 1392