مهدی گلم وهمایش شیرخوارگان حسینی
همیشه ارزوداشتم باکوچولوی خودم برم همایش شیرخوارگان حسینی...چندسال حسرت
اینوداشتم وهرسال که ازتلویزیون میدیدم اشک میریختم وازاقامیخواستم نصیبم کنه
بهمن 92رفتیم کربلازیرقبه امام حسین گوشه ضریح اقاکه مخصوص حضرت علی اصغربود
خیلی گریه کردم ودخیل بستم که فرزندسالم وصالحی نصیبم کنه..چهارماه بعدیعنی خرداد
ماه فهمیدم باردارم ومعجزه رخ دادومن مادرشدم...
امسال یک حس عجیبی داشتم وحس مادربودن وکامل درک میکردم شایدبتونم حس رباب
مادرعلی اصغرروبفهمم اما نه..نه..اصلانمیتونم..تصورهم نمیتونم بکنم خارکوچکی پای تو
رفته باشه چه برسه به اینکه توهم مثل علی اصغر....حتی نمیتونم به زبان بیارم
روزجمعه 24مهر94 مصادف بادوم محرم باخاله جونت رفتیم حرم امام رضا ودرجمع بقیه
شیرخواره هاشرکت کردیم...چه حس عجیبی داشتم تپش قلبم روبه وضوح حس میکردم
انگارخواب بودم چون من خیلی سختی کشیدم پسرم تابتونم مادربشم...باب الحوایج علی اصغر
امام حسین توروبهمون داد....ممنونتم اقا وتا اخرعمرم مدیون شما هستم
و اون روز یکی ازبهترین وقشنگترین روزهای عمرم بود چون....
من یک مادر بودم
و
علی اصغرم در اغوشم
یا مسیح حسین یا علی اصغر
ویا صاحب الزمان
فرزندم مهدی را نذریاری قیام تو میکنم
او رابرای ظهور نزدیکت برگزین وحفظ کن