دل نوشته یه منتظر
سلام ...گل مامانی...ارام جانم..خوبی عزیزم.؟
مامانی پس کی میخوای بیای توی دل مامان.چرااینقده من وبابایی
روانتظارمیدی.اخه من دیگه طاقتم تموم شده..بیشترروزهاتنهام وبه
وجودتونیازدارم...ناهارکه تنهایی میخورم همش حس میکنم کنارم نشستی
وداری بامن غذامیخوری...قشنگ مامانی ابان میشه 7سال که
منتظرشماییم.خیلی دلم گرفته ازهمه چی وبعضی ادمهاکه توی دل شکستن
ادمها مهارت دارن.اخه چرامن بایداینقدرزخم زبون بشنوم..من که به کسی بدی
ایی نکردم.دل کسی روهم نشکستم..ولی من واگذارش کردم به خدا.خدا
خودش جواب اینجورادمهاروتوی همین دنیامیده ایشالا...
ارام جانم ماه محرم نزدیکه عزیزم...بازشورعزاداری ها ونذری دادن ها شروع
میشه.دعاکن مامانی تابه حق 6ماهه اباعبدالله وبه ابروی زینب کبری خدایه
نظرلطفی به من حقیربکنه وتو روبزاره توی دامنم...به صبرحضرت زینبب یه
صبری هم به من بده تانبود توروتحمل کنم ویه روزی ایشالا تورو توی دامنم ببینم...
دوست دارممممممم خیلی زیاد