مهدی جونممهدی جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

سیسمونی مهدی جوونم

خدایا شکرتتتتتتتتت خدایاممنونتم که تاحالا مراقبمون بودی..اصلاباورم نمیشه دارم این روزهارومیبینم انگارخوابم هنوز..مامان شدن برام رویابود..شکرت خدای مهربونم که ارزوموبراورده کردی مهدی مامان ببخشیددیرشد عکسای سیسمونیت..بالاخره اماده شدن ازپدرومادر خوب ومهربونم ممنونم که زحمت کشیدن واین سیسمونی قشنگ وبرات تهیه کردن نمیدونی چقدر ذوق دارن برات...انشالله سالم وسلامت بیای بغلم مامانی خیلی دوست دارم پسرم خوشحال میشم دوستان گلم نظراتتون وبگید   بقیه درادامه مطلب     اینم اویز نمدی...
10 بهمن 1393

انتخاب اسم برای پسرطلا

سلام جیگرمامان خوبی عسلم؟ خداروشکررسیدیم به هفته 34 بارداری ودیگه چیزی نمونده تاقدم روی چشمان مابزاری خیلی وقته میخوام بیام وبلاگتو اپ کنم ولی چون سایت کندبود نمیشد خب ازاونجابگم که ازوقتی فهمیدیم یه گل پسرداریم رفتیم توی فکرکه چه اسمی براش انتخاب کنیم که هم برازنده یه بچه مسلمان باشه وهم اسمی باشه که خودت دوست داشته باشی ازاونجایی که تورو خدابهمون هدیه داده تصمیم گرفتیم ازاسامی ایمه برات بزاریم منم ازاولین هفته های بارداری توروبیمه امام زمان کردم وازایشون خواستم که تورو برامون نگه داره وسالم وسلامت بزاره تووبغلمون... واین شد که من وبابایی تصمیم گرفتیم اسمتوبزاریم... ...
26 دی 1393

ماه ششم هم تموم شد..هوووووورااااااااا..هفته 27

سلام پسرقشنگم..عسل مامان وبابا خوبی؟ خداروهزاران بارشکرکه ماه ششم هم تموم شدوتو واردماه هفتم شدی.فقط  سه ماه دیگه مونده تامن پسرنازمو بغل بگیرم .. فقط دوازده هفته دیگه مونده تالذت بودن تورودرکنارخودم حس کنم..حرکتات تووشکمم دیگه خیلی  واضح شده حتی ازروی لباسمم معلوم میشه..گاهی شکمم کج میشه ازبس محکم پشتک میزنی خخخ .. ..و قتی هم درازمیکشم به پهلوانگارمیری اوون  زیروحس میکنم داری له میشی هههه..خلاصه که من عاشق تکانهاتم پسرکم ولی مامان تازگیاخیلی اذیته چون موقع خواب همش پاهام میگیره وکمردردهستم شب تاصبح هم سه چهاربارمیرم دستشویی ازبس تکررادرار دارم وانگارتو هم مثانه مامان وکردی بالش...
11 آذر 1393

هفته 23 بارداری...دوست دارم چه جوری باشی

کودک دوست داشتنی من سلام عزیزمامان.دردانه من وبابایی خوبی؟جات خوبه عزیزم؟دیگه حسابی بهت وابسته شدم هروقت تکان میخوری دستمومیزارم روشکمم وصلوات میفرستم وخداروشکرررمیکنم..اخه تو معجزه هستی.ماهی که توروباردارشدم هیچ دارویی مصرف نکرده بودم بااینکه سالها بود درحال دواودرمان برای مامان وباباشدن بودیم واین یعنی معجزه   قربونت برم میدونی دوست دارم وقتی بزرگ شدی چه جوری باشی؟ اول ازهرچیزی ایمانت قوی باشه وخداترس باشی.نمازت هیچ وقت ترک نشه وبدونی  که خدایی هست وناظربراعمال ماست.احترام منوبابایی وداشته باشی.دوست دارم  مهربون وریوف وسخاوتمندباشی.خوش اخلاق وتمیزومرتب وخوش تیپ...
10 آبان 1393

آغازهفته 16بارداری وحس قشنگ مادری

بازم یه ارامش عجیب وقشنگ وجودم رونوازش میکنه یه باردیگه حس کردم خوشبختی رواز تمام وجودم خداجونم شکرت بابت همه حس های قشنگی که بهم میدی تازه وارد14هفته شدم که اولین تکانهای فرشتمو حس کردم چقدرشورانگیزبود...چقدرشیرین...اصلاباورم نمیشه که منم دارم این لحظات وحس میکنم خدایاشکرت که نینیم سالمه وغربالگری اول خوب بود خدایاشکرت که تاالان مراقبمون بودی وهوامونو داشتی شبهاکه بیشترتکان میخوری قندتوودلم اب میشه مامانی. . .باهات حرف میزنم که ارومترشی این هفته رفتم سونو ودیدمت نازگلکم...ووی خداماشالا چقدربزرگ شده بودی تازه وارد16هفته شده بودی وخداروشکرهمه چی خوب بود..صداقلبت هم شنیدم بابایی که ازذوق اشکا...
26 شهريور 1393

خدایا برای این قلب تپنده شکررر

بنام خدای هستی بخش خدایی که وجودم راارزش بخشید خدایی که دراوج ناامیدی مراامیدوارکرد شکرتتتتت خدااااااااااااااا سلام نفس مامان خوبی؟ ببخشیدکه دیراومدم اخه خیلی حالم بدبود وتهوع حسابی اذیتم میکرد 22ام تیرماه روز تولد امام حسن (ع)بودکه رفتم سونو..بایه ترس ولرزی روی تخت  درازکشیدم وهمش صلوات میفرستادم به حضرت زهراسلام میدادم...دکتروقتی پورت سونو روگذاشت رووشکمم گفت بلههه مبارکه قلب کنجدتون داره میزنه...منومیگی...اشکام جاری شد گفتم دکترراست میگین..گفت بله من اشتباه نمیکنم..سنش هم 7هفته هست . .خیلی حس قشنگی بودبهم توی مانیتورنشونش داد یه نقطه سیاه هی سفیدمیشدهی سیاه..که همون ضربان قلبت بود نفس مامان... ...
11 مرداد 1393